• وبلاگ : يك فنجان شعر
  • يادداشت : نرفته برمي‏گردم...
  • نظرات : 1 خصوصي ، 7 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    سلام همدل صميمي ودرد آشنا. جلال
    .............................
    نظير چنين جادثه اي در جامعه ما مرتب اتفاق ميافتد وحتي در استان ما چه برسد به شهر هاي بزرگ واين يک واقعيت تلخ است که در اکثر نقاط مملکت اسلامي که روي مساله فرهنگي خيلي تاکيد دارند زياد اتفاق ميافتد وهمه هم باخبرند ...اما بحمدالله بنده تا حالا که از فرزندانم راضي هستم....ولي براي عبرت وتذکري به نسل جوان ما که اين روزها حوصله هيچ کاري را ندارند وجلوه حرمت گذاري وخدمت به پدر ومادر خيلي کم رنگ شده..لازم ديدم داستاني که حقيقي است به صورت داستان به تصوير بکشم و......وزواياي اين حقيقت تلخ را ترسيم کنم...تا
    تلنگري به بعضي بي تفاوتها در نحوه احترام وخدمت به پدر ومادر در سن پيري باشد...سني كه مظلوميت آنها به اوج خود ميرسد ..ومحتاج دستهاي محبت ما