• وبلاگ : يك فنجان شعر
  • يادداشت : بار غمت در حد تاب شانه هايم نيست
  • نظرات : 2 خصوصي ، 51 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    سلام
    ممنون کمک کنيد تمومش کنم نميخوام اينقدر ناشيانه باشه در حده يه يادداشت

    ------------
    شعرتون خيلي به دل ميشينه
    هرآنچه از دل برآيد لاجرم بر دل نشيد
    فقط يه قسمتش از درک من خارجه :

    مجموعه اعداد من سرشار از هيچ اند

    يک، سه، چهار و پنج و شش، حتي دو تايم نيست


    اين قسمت اعدادو نمي فهمم يعني چييييييييي ؟؟؟؟


    و اين قسمتشو خيلي دوست دارم :

    من رو به موتم، پس نخوان امن يجيبت را

    اين نوشدارو بعد مرگ من دوايم نيست



    سر را به روي شانه هاي سست من مگذار

    بار غمت در حد تاب شانه هايم نيستک


    راستي يه سايتي جديدا عضو شدم خيلي جالبه برام

    فکر کنم ديده باشيدش : http://www.shereno.com/profile.php?uid=5571&op=show

    پاسخ

    درود بر خاله سوسکه چشم به روي چشم
    لطف داريد به من