قلمت هميشه سبز و نفست هميشه گرم عزيزم
زيبا بود
خيال خام عدالت و هجو ثانيههاو تندباد خزان از تن نهال گذشت
در انتظار بهاران شکوفه سر زد و حيفتگرگ حادثه بر ميوههاي کال گذشت
ميان جنگل تاريک و مبهم و وحشيطنين بغض تو از سينه غزال گذشت