سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آن که میانه‏روى گزید ، درویش نگردید . [نهج البلاغه]


ارسال شده توسط جلال یقموری در 88/10/25:: 6:6 عصر

آقا علی اکبر علیه السلام

امشب می‏خواهم برای آقا شعری بگویم ولی نمی‏شود. اما چه می‏توانم کرد، دلم در یک جا قرار ندارد ؛ بلند می‏شوم و وضو می‏گیرم...، نماز می‏خوانم ...و بعد از نماز دست به قلم می‏شوم ... گویا شعرم هم همنوای نماز و اذان است . به یاد آخرین اذانی که علی اکبر علیه السلام برای نماز صبح روز عاشورا دادند.

 

صندوق دل که بر سر قفلش گرفته زنگ

در وانکرد هرچه زدم درب خانه زنگ

 

هر در زدم که شعر بگویم روا نشد

تاریک بود و این گره کور وا نشد

 

از جا بلند شد به نمازت وضو گرفت

این استخوان محتقن، اشک از گلو گرفت

 

همناله اذان شد و شعرش سروده شد

با دست سبز و پاک تو قفلش گشوده شد

 

آماده سرایش دریای تشنه شد

جاری محبتش شد و هر واژه چشمه شد

 

نیت، هوای صبح خنک بر دلش نشاند

وین آتش نهفته دل را فرو نشاند

 

الله اکبر اکبرت آمد به قتلگاه

سبحان ربّ، ربّک از آخرین نگاه

 

موهاش شام تیره و در چهره‌اش پگاه

بالابلند و مردمک چشم او سیاه

 

توحید یعنی آنکه خداوند ما یکی‌ست

این گل محمدی شده یا این‌که او علی‌ست

 

دارم شهادت اینکه محمد رسول ماست

او مصطفای صحنه میدان کربلاست

 

اشهد بانّ این‌که علی شد ولی، ولی

افسوس و وای و آه از این قوم، با علی

 

حیّ علی نماز تو طوفان کند به پا

وصف نماز یارم و ابهام واژه‌ها

 

حیّ علی شهادت و جانم به لب رسید

غیر از درخت حسن تو دل میوه‌ای نچید

 

حیّ علی که خیر عمل یاری پدر

شاعر ز وصف خیر عمل‌هات دربه‌در

 

قدقامتی که پل زده تا وصل کوی دوست

با خون او نوشته شده هرچه هست، اوست

 

الله اکبر این قد و قامت چه می‌کند

حیران و مست و واله و دیوانه می‌کند

 

غیر از جمال حضرت حق نیست لا اله

آبی به خیمه نیست نیا سوی خیمه‌گاه

 

بسم‌الله الذی هو رحمن هو الرّحیم

لب‌تشنه‌تر ز تو پدرت حضرت کریم

 

الحمدلله این‌که پدر کام من گرفت

آری زبان خشک مرا در دهن گرفت

 

آه ای شروع نقطه اوج کلام من

خونین ز خون فرق سرت واژگان من

 

تنها فقط خداست که مالک به یوم دین

بر کنده شده ز خاتم مولای ما نگین

 

تنها تویی به دل من و ایاک نستعین

حرفم برید قافیه‌ام را شما بچین

 

ابروی تو کمانی و قامت چه مستقیم

این اهدنا الصراط من این راه مستقیم

 

از این کتاب نعمت حق دور مانده‌اند

آن‌ها که درس زندگی از او نخوانده‌اند

 

با قطعه‌های پیکر تو سبحه می‌کنم

ناقص اگر که بود قلم توبه می‌کنم

 

  شعری که در بالا خواندید طرح اولیه شعرم بوده که در حسی که به شاعر دست میده اومده و طبعا دارای اغلاطیه که در خوانش‌های بعدی  باید اصلاح می‌شد اما چون این کار برای امام حسین علیه‌السلام هست از دوستان می‏خوام که در تصحیح این شعر کمک کنندتا در ثوابش شریک بشیم ( برای نمونه دو جا از این شعر اشکال قافیه‌ای داره) لطفا فقط انتقاد نکنید هرچیزی رو که نقد کردید یه چیزی به جاش پیشنهاد بدید.


کلمات کلیدی : مثنوی، آئینی

ارسال شده توسط جلال یقموری در 88/10/5:: 7:50 عصر

 

 

 

بازهم خاک بلا در کربلا افکنده شد

دست ساقی بهر دعوت درب را کوبنده شد

 

ماه آمد* لیک خورشید از خجالت آب گشت

محو خورشید جمالش چشم هر بیننده شد

 

تاب تصویرش ندارم تا بگویم آن زمان

تیر بر مشکی نشست و ساقیش شرمنده شد

 

می‌رود سروی خرامان پیش چشمان پدر**

جانش از تن می‌رود گویا که حال آینده شد***

 

بر سر نعش جوانی چون فرود آمد پدر

چون نمک بر زخم او از سوی دشمن خنده شد

 

غنچه‌ای از تشنگی پژمرده و بیتاب بود

بوسه زد تیر از گلویش تا ز ساقه کنده شد

 

بوی هفتاد و دو گل در بین جمع دوستان

       یادگار مشتعل در ختم این پرونده شد

__________________________________

*.قمر بنی هاشم (ع)

**.اشاره به لحظه وداع علی اکبر با پدر و اینکه امام حسین (ع) به او فرمودند قبل از رفتن به میدان جنگ چند قدمی پیش چشمانم راه برو

*** .تا عصر این روز جان مبارک حسین علیه السلام هم از قفس تن پر خواهد زد ولی گویا با دیدن جنازه مطهر علی اکبر همین الان اتفاقی که در عصر می خواهد بیفتد (مفارقت روح مبارک حسین ع از تن) اکنون اتفاق افتاد. 

 

انشاءالله شعر بعدیم درباره آقا علی اکبر (ع) خواهد بود


کلمات کلیدی : غزل، آئینی

درباره
صفحات دیگر
آرشیو یادداشت‌ها
لینک‌های روزانه
پوندها