سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و از نوف بکالى روایت است که شبى امیر المؤمنین ( ع ) را دیدم از بستر خود برون آمده نگاهى به ستارگان انداخت و فرمود : نوف خفته‏اى یا دیده‏ات باز است ؟ گفتم دیده‏ام باز است . فرمود : ] نوف خوشا آنان که دل از این جهان گسستند و بدان جهان بستند . آنان مردمى‏اند که زمین را گستردنى خود گرفته‏اند و خاک آن را بستر . و آب آن را طیب . قرآن را به جانشان بسته دارند و دعا را ورد زبان . چون مسیح دنیا را از خود دور ساخته‏اند و نگاهى بدان نینداخته . نوف داود ( ع ) در چنین ساعت از شب برون شد و گفت این ساعتى است که بنده‏اى در آن دعا نکند جز که از او پذیرفته شود ، مگر آن که باج ستاند ، یا گزارش کار مردمان را به حاکم رساند ، یا خدمتگزار داروغه باشد ، یا عرطبه طنبور نوازد ، یا دارنده کوبه باشد و آن طبل است . [ و گفته‏اند عرطبه ، طبل است و کوبه ، طنبور . ] [نهج البلاغه]


...
ارسال شده توسط جلال یقموری در 91/1/23:: 11:45 عصر

 

گاهی به لباس دشمن و گاهی دوست
یک مرتبه تند و بار دیگر خوشخو ست

او شهر هزار آینه ی تودرتو ست
"از کوزه همان برون تراود که در اوست"

 


کلمات کلیدی : رباعی

ارسال شده توسط جلال یقموری در 91/1/6:: 11:57 عصر

 

شبیه نسبت قالی به آب و رنگ و نقوش
گره زده به تو من را خیال آن آغوش

کنار من که نباشی جهانم آشوب است
غیاب چهره ی خورشید و ماه هم خاموش

فقط نه این که منم مست عطر گیسویت
فتاده اند به هر سو ستارگان بی هوش

به یاد چشم سیاه تو، آسمان ابری
به جستجوی تو در آسمان، من آبی پوش

همین که طعم لبت طعنه زد به تاکستان
شراب و مزه و ساقی و پیک و کوزه به جوش

جهنم است سزای هر آنکه می بخورد
چه باک! مشتعلم! شعله خوار و آتش نوش

از حسین زحمت کش عزیز به خاطر نظر سازنده ش در اصلاح برخی نقاط این شعر تشکر می کنم.

 

 


کلمات کلیدی : غزل، عاشقانه

درباره
صفحات دیگر
آرشیو یادداشت‌ها
لینک‌های روزانه
پوندها