به نام خداي بخشاينده هستي بر همه و بسيار مهربان بر نيکان
الهي!
درخت وصف، بيشک به آسمان ثناي تو نتواند رسيد
و پرنده عقل بر اوج جمال تو بال نتواند سائيد.
خدايا!
در چنته کوچک فهم ما کي ابزار درک تو ميگنجد
و در کوله بار خرد ما کجا توشه راه قلّه جلال تو جاي ميگيرد؟
پاي عقل در راه درک تو کفش آبله پوشيد و به مقصد نرسيد
و چشمها بر خيمهگاه تو در انتظار ماند و رخسار زيباي تو نديد،
که تو مر پناهگاه معرفت خويش را راهي نيافريدهاي، جز کوره راههاي عجز.
خداوند!
ما را از آناني قرارده:
که اطراق در کنار جوي صفاي تو کردهاند و از سبزينه وفاي تو ميزيند.
آنان که پردههاي جهل از جلوي چشمانشان برداشته شده
و ابرهاي ظلمت در آسمان وجودشان شکافته شده.
آنان که از بيراهههاي وهم و چند راهههاي ريب خلاصي يافتهاند.
آنان که به جغد بيم و کبوتر اميد از يک پنجره مينگرند.
آنان که گليم خويش را از گرد گمان تکاندهاند
و ملخهاي شک را از مزارع دلهاي خويش راندهاند.
قلمت مستدام وبختت به بلنداي آفتاب به هر کجا که بتابد
عاشق و آزاده باشيد در سايه پروردگار مهربان
[گل]