سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و فرمود : ] آن که به عیب خود نگریست ، ننگریست که عیب دیگرى چیست ، و آن که به روزى خدا خرسندى نمود ، بر آنچه از دستش رفت اندوهگین نبود ، و آن که تیغ ستم آهیخت ، خون خود بدان بریخت ، و آن که در کارها خود را به رنج انداخت ، خویشتن را هلاک ساخت ، و آن که بى‏پروا به موجها در شد غرق گردید ، و آن که به جایهاى بدنام در آمد بدنامى کشید ، و هر که پر گفت راه خطا بسیار پویید ، و آن که بسیار خطا کرد شرم او کم ، و آن که شرمش کم پارسایى‏اش اندک هم ، و آن که پارسایى‏اش اندک ، دلش مرده است ، و آن که دلش مرده است راه به دوزخ برده . و آن که به زشتیهاى مردم نگرد و آن را ناپسند انگارد سپس چنان زشتى را براى خود روا دارد نادانى است و چون و چرایى در نادانى او نیست ، و قناعت مالى است که پایان نیابد ، و آن که یاد مرگ بسیار کند ، از دنیا به اندک خشنود شود ، و آن که دانست گفتارش از کردارش به حساب آید ، جز در آنچه به کار اوست زبان نگشاید . [نهج البلاغه]


ارسال شده توسط جلال یقموری در 89/1/28:: 11:50 عصر

 

 

افکار مرا چنین برآشفتی، عشق!
گفتم بده راه چاره‌ای، گفتی عشق

 

وقتی که قلم شکست و جوهر هم ریخت
با جوهر خون نوشت این مفتی، عشق

 

با هر هدفی که فال حافظ بزنم
در قرعه‌ی من فقط تو می‌افتی، عشق!

 

دریایی و پرتلاطم و موّاجی
با گوش صدف چه قصه‌ها گفتی،‌عشق!

 

از آتش خود شعله به جانها داری
با حسرت و آه و ناله هم جفتی،‌عشق!

 

از آن‌چه به عاشقان کنی معلوم است
دانسته‌ای از نظر نمی‌افتی عشق!


کلمات کلیدی : غزل

درباره
صفحات دیگر
آرشیو یادداشت‌ها
لینک‌های روزانه
پوندها