سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هرگاه مرد با ایمان برادر خود را خشمگین ساخت ، میان خود و او جدائى انداخت . [ گویند : حشمه و أحشمه ، چون او را بخشم آورد . و گفته‏اند شرمگین شدن و خشم آوردن را براى او خواست . و آن گاه جدائى اوست ] . [ و اکنون هنگام آن است که گزیده‏هاى سخن امیر مؤمنان علیه السّلام را پایان دهیم ، حالى که خداى سبحان را بر این منّت که نهاد و توفیقى که به ما داد سپاس مى‏گوییم . که آنچه پراکنده بود فراهم کردیم و آنچه دور مى‏نمود نزدیک آوردیم . و چنانکه در آغاز بر عهده نهادیم بر آنیم که برگهاى سفید در پایان هر باب بنهیم تا آنچه از دست شده و به دست آریم در آن برگها بگذاریم . و بود که سخنى پوشیده آشکار شود و از آن پس که دور مینمود به دست آید . و توفیق ما جز با خدا نیست . بر او توکل کردیم و او ما را بسنده و نیکوکار گزار است . و این در رجب سال چهار صد از هجرت است و درود بر سید ما محمد خاتم پیمبران و هدایت کننده به بهترین راه و بر آل پاک و یاران او باد که ستارگان یقین‏اند . ] [نهج البلاغه]


ارسال شده توسط جلال یقموری در 88/1/28:: 6:12 عصر

تمام وقت دلم منتظر نشسته به راه

نمانده بر دل من حرف دیگری جز آه

  

عبور ثانیه‌ها را دگر نمی‌بینم

شدم چو ثانیه‌ای از زمان بریده، تباه 

  

زمان ساعت دل رفته در خیال تو خواب

دگر نمی‌شمرد آه و ناله‌ی جانکاه 

 

زبان ساحت دل از فراق و تنهایی

برای راز سرش را نموده داخل چاه

 

هوای شعر بدونت به مرگ گشته دچار

نگاه قافیه بسته‌ست چشم خود بر راه

 

فروغ مشتعلت بی تو رو به خاموشی‌ست

اگر غلط نکنم نیست از خودش آگاه

 

کلام آخر خود را نگاه می‌دارم

برای آمدنت ای خمار چشم سیاه


کلمات کلیدی : غزل، عاشقانه

درباره
صفحات دیگر
آرشیو یادداشت‌ها
لینک‌های روزانه
پوندها