گاهی به لباس دشمن و گاهی دوست
یک مرتبه تند و بار دیگر خوشخو ست
او شهر هزار آینه ی تودرتو ست
"از کوزه همان برون تراود که در اوست"
اولین پستی که علی محمدی توی وبلاگ جدیدش (دل ریخته) گذاشت این بود
آشفته، خراب، مستِ مست آمده است
آن چیز که نیست، آن چه هست آمده است
تا از دل چاه، ماه را بردارد
دل-ریخته ای کوزه به دست آمده است
من هم با خوندن این شعر زیبا سر ذوق اومدم و این دوبیتی رو گفتم
تو کوزه به دستی و منم مست شراب
این قصه ی ماه بوده بر جاری آب
تا بوده همین بوده که تاراج شویم
دل-ریخته ای، مشتعلم، کو پایاب؟
علی محمدی هم توی جوابم این دوبیتی رو سرود
در قاب نگاه پنجره ماه بکش
مهتاب دل مرا در این چاه بکش
با کوزه بیا ولی بدان آبی نیست
ای مشتعل کوزه به دست آه بکش!
باز هم ذوق ما با شنیدن یه شعر زیبای دیگه گل کرد
از کوزه نگاه می تراود نم نم
دلتنگی ماه می تراود نم نم
باران که ز پشت پنجره می بارد
از پنجره آه می تراود نم نم
اینجا بود که هادی فکری عزیز هم با دوبیتی زیر به جمع ما اضافه شد
ای خسته که از راه دراز آمده ای
ای کوزه به دست آمده، باز آمده ای
از کوزه همان برون تراود که در اوست
با یک سبد از عشوه و ناز آمده ای
ادامه دارد...
ایام شهادت مهربان پدر یتیمان تسلیت باد
رفت از همهکس قرار در آن رمضان
بشکافت چو فرق یار در آن رمضان
این تلخترین سرود پاییزی بود
شد رنگ خزان بهار در آن رمضان
با عرض پوزش از دوستان به علت تأخیر
هرچند دیگر صدای ربنای استاد شجریان از صدا و سیما پخش نمیشود ولی به عنوان یک سمبل از یاد مردم نخواهد رفت
پخش است نوای ربنا از مسجد
گلبانگ صدای آشنا از مسجد
این چیست به دست بچهها میآرند
یک ظرف پر از رنگ خدا از مسجد
گل بود ولی باغ دلم را نشناخت
دریا شد و سهم این بلم را نشناخت
هرچند کتاب زندگی بود ولی
در دفتر دل رد قلم را نشناخت
اوقات زمانه ام سپر می گردد
بی تو تب عشق من شرر می گردد
بر درگه غیر تو اگر قلبم رفت
غمگین نشوی نرفته بر می گردد
از فرط متانتت شده شعر، فخیم
بستی به نگاه پنجره، پرده ضخیم
بازم (خم ابروی تو در یاد آمد)[1]
فریاد... هوا پس است و حال است، وخیم
آه، این عطشی که توی افلاک افتاد
از آتش گلرخانِ در خاک افتاد
پروانه صفت به گرد شمعش گشتم
ای کاش چو جامه در برم میکردی
یا اینکه چو روسری سرم میکردی
وقتی که دل من از عطش میزد داد
چون شبنم روی گل ترم میکردی