سفارش تبلیغ
صبا ویژن
از خرد تو را این باید که راه گمراهى‏ات را از راه رستگاریت ، نماید . [نهج البلاغه]


ارسال شده توسط جلال یقموری در 92/9/27:: 12:51 صبح

گرچه لبم روزه‏ ی سکوت گرفته
چشم و دلم ذکر گفتگوت گرفته

باز من و دفتر و تنهایی و سیگار
خانه ی ما باز رنگ دود گرفته

دفتر شعرم بدون تو پر خالی ست
گوشه ی دل تار عنکبوت گرفته

چین به رخم، یادی از سراب لبانت
این غزل، انگار نقش لوت* گرفته

یونسم از دست جفاهات شکارم
بر غضبِ عشق، مرا حوت گرفته

در دل ظلمت برون ز وحشتم اما
دست من از پیچش گیسوت گرفته


-------------------------------
*کویر لوت


کلمات کلیدی : غزل، عاشقانه

ارسال شده توسط جلال یقموری در 92/9/19:: 11:29 عصر

1. مدتی بود وبلاگم را به روز نکرده بودم. لطف دوستان انگیزه دوباره ای به من داد که دوباره شعرهایم را در اینجا بگذارم. از این به بعد آنها را در فیض بوق هم خواهم گذاشت.

2. شب 24 خرداد بود. همه برای ابراز خوشحالی به خیابونا اومده بودن. ما هم در مغازه ترشی فروشی آقا صادق (ترش آباد) جمع شده بودیم. ولی هوای من هوای شعر بود. اون شب تا صبح خوابم نبرد. حوالی 2 و نیم نیمه شب این شعر در من سروده شد:

 

گاه در این سمت و گاهی آن طرف، اما نشد
شهر قم را زیر و رو کردم ولی پیدا نشد

 

دختران شهر، او بودند، اما او نبود
رفتنش را... هرچه کردم توی ذهنم جا نشد

 

من و قلبم هرشب از دست کسی آزرده ایم
اوست از سیگار من، من آن که یار ما نشد

 

عشق؟! آن هم دختر شیرازی؟! ای داد! ای امان!
جز به حافظ برکسی این ماجرا معنا نشد

 

جنگ من با دست تقدیر! آه! فکرش را بکن!
"یا بکش یا دانه ده یا از قفس..." این "یا" نشد
 


کلمات کلیدی : غزل، عاشقانه

ارسال شده توسط جلال یقموری در 91/3/20:: 1:52 صبح

دوستان عزیز پیش از نوشتن شعر جدید، به چند نکته توجه می دهم

1.      حق هرگونه کپی رایت از اشعار این وبلاگ آزاد است (حتی شما دوست گرامی! حتی به نام خودتون)

2.      تولد محمود انجم شعاع رو هم تبریک می گم

3.      دوستانی که این شعر رو خوندند محبت کنند به وبلاگ آقای سجاد عادلی هم سر بزنند و حتما اگر نقدی به ذهنشون رسید ارائه فرمایند. آدرسش:  http://nasimekooyeyar.mihanblog.com  /

4.      عشق عشق است، زمینی و آسمانی هم ندارد...... .

5.       دوپارگی موجود در غالب اشعار بنده هم عمدی است.

 

 

تنم ز بودن خود سیر می شود بی تو
غروب جمعه چه دلگیر می شود بی تو

 

نصیب آینه ها از تمامِ زیبایی
فقط نبودن تصویر می شود بی تو

 

بدون روی تو بادم که خورده است به کوه
گذشت عمر نفسگیر می شود بی تو

 

به یاد سبزی چشم تو و لب شیرین
اراده دست به تفسیر می شود بی تو

 

گهی به آیه ی زیتون و گاه گاهی هم
قسم به آیه ی انجیر می شود بی تو

 

نوشته ای دل من را به عشوه فصل به فصل
ببین کتاب تو تقدیر می شود بی تو!!!

 

چه خواب ناز و قشنگی است با تو بودن من
مصیبتی است که تعبیر می شود بی تو

 

سری که شاعر تکرار می شود بی تو
تنی که بسته ی زنجیر می شود بی تو

 


کلمات کلیدی : غزل، عاشقانه

   1   2   3      >
درباره
صفحات دیگر
آرشیو یادداشت‌ها
لینک‌های روزانه
پوندها